رمز عبور را فراموش کردم ؟آمار مطالب
کل مطالب : 16
کل نظرات : 13
بازديد امروز : 43 نفر
بارديد ديروز : 27 نفر
بازديد هفته : 244 نفر
بازديد ماه : 740 نفر
بازديد سال : 3,389 نفر
بازديد کلي : 24,294 نفر
ׅ دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
(#دیوان_شمس - غزل ۲۲۱۹) . . . مولانا، ياران و مریدان خود را به رياضتهاى شاقّ مرتاضگونه فرا نمىخواند؛ بلكه آنان را به آيين عشق و مهرورزى دعوت مىكرد.
بودا نيز در آغاز #سلوک، شش سال سختترين رياضتها را در دل جنگلهاى انبوه هندوستان تحمل كرد؛ بهطوریكه جز پوست و استخوانى از او باقى نمانده بود. بااينحال به اشراق (روشنبينی) نرسيد و دانست كه راه رسيدن به #حقيقت، رياضتهاى شاقّ نيست. او بعدها در بيان بىحاصل بودن آن اعمال گفت: "در آن شش سال گِرِه بر هوا مىزدم!" به این معنی که رياضتهايش بىنتيجه بود.
ابوسعيد هم پس از سالها رياضتهاى سخت گفت: "در آن رياضتها نه تنها نفْسم تربيت نشد، بلكه قوىتر هم شد! چون پيش خود مىگفتم اين منم كه سختیهاى رياضت را تاب مىآورم!"
مولانا مىدانست كه راه رسيدن به #روشن_بينی فقط در آيين "عشق" است؛ نه در اين رياضتها. عشق، سوزاننده و گدازنده هر ناخالصی است.
انسان قبل از آنكه عشقى پيدا كند، فقط منِ خود را مىبيند، و طبعاً چنين شخصی رفتارش بر پايه ترسها و محافظهكارىها و منافع سطحى است. اما همينكه عشقى پيدا كند، منِ خود را توسعه مىدهد و اشخاص ديگر را نيز منِ خود مىشمارد و همچون خويشتن دوستشان مىدارد.
مسيح فرمود: "همسايه خود را همچون خويشتن دوست بدار." بدينسان عشق باعث مىشود كه حصارهاى ذهنی فرو ريزد و منِ انسان از زندان خودبينی رها گردد، و در وجود ديگران گسترش يابد تا بدانجا كه با كل #هستی يكى مىشود و عشق خود را به همه موجودات نثار مىكند. كسی را نمىآزارد و حتی راضی به آزار كسی هم نمىشود، چون آزار هركس، آزار خود اوست. ازاينرو همه مخلوقات، چه انسانها، چه حيوانات و گياهان، از جانب او احساس امنيت مىكنند. آب و خاک را آلوده نمىكند، به محيطزيست آسيب نمىرساند، چون آسيب محيطزيست را آسيب به خود مىداند.
هدف #مولانا اينست كه آدمى به درجهاى از روشنبينی برسد كه#صلح، دستورالعمل زندگى او باشد. چنانكه فرمود: " من كه صلحم دائما با اين پدر اين جهان چون جنتستم در نظر "
این چنین است زندگی مردان بزرگ،
مردانی که نور را از بالا دریافت کرده و آن را به دیگران که امکان دریافت آن را ندارند، باز می تابانند.
آنها طلوع خورشید را بر بلندای کوه شاهد هستند و داستان آن را برای سایر همراهانشان که در پایین دره خواب هستند، نجوا می کنند، باشد که بیدار شویم.
آن ها سعادت را فقط برای خود نمی خواهند، بلکه به هر کس که خواهان باشد می دهند.
حضور آن ها جامعه را تغییر می دهد و در حضور آن ها انسان احساس می کند که می تواند مقدس باشد.